سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل شنیده های من

می توانی به من خسته کمی فکر کنی  

به من خسته وابسته کمی فکر کنی

به من گمشده در پهنه سرگردانی

می شود صورتی از شرم تو برگردانی

صورتی نیم بزک کرده و نیمی عاشق

بگذاریش به چشمان یتیمی عاشق

بگذاریش بر این صورت ناهموارم

و بر این روز و شب ثابت نکبت بارم

به من تلخ ترین قصه بی دردی ها

و همین جاده پر از شیوه نامردی ها

که در این شهر شلوغ از پی تو می آیند

مردمانی که سر پیچ تو را می پایند

مردمانی که سر کوچه عبادت کردند

و تو را لخت -به این شیوه- زیارت کردند

گله در گله اگر گرگ شوی می دانند

و سر نعش تو چون لاشخوری می مانند

بی گمان ننگ ترین ننگ به من وصله شده

جامه با پوششی از سنگ به من وصله شده

می توانی به ازای اثر انگشتت 

آسمان را بگذاری برسد بر پشتت

فرق سر را اگر از پشت دو جا می کردی

محشری جنت والناس به پا می کردی

{و اگر محشر این قوم دروغی باشد

و هدف همهمه روز شلوغی باشد}

باز از روز قیامت خبری نیست که نیست

و از آن جنت الماوی اثری نیست که نیست

خبری نیست اگر نیست بیا برگردیم

؛ کعبه؛ یک خانه شخصیست بیا برگردیم

{و پدر لخت پسر لخت برادر عریان

مادرش لخت زنش لخت و خواهر عریان }

عشق را جامه بیارید بپوشانیمش

یا کمی شعله بیارید بسوزانیمش

و خدا نیز اگر شرم نمی کردندی

قوم را امر نمی کرد که برگردندی

حضراتی که به تاثیر دعا می بالند

هیچ گفتند که این قوم چرا می نالند؟

یا اگر کعبه ترک خورد چه باید بکنیم

قبله را باد اگر برد چه باید بکنیم

جای شیطان و خداوند عوض شد چه کنیم ؟

ملک الموت گرفتار مرض شد چه کنیم ؟

{ و تو ای حضرت عالی به چه می اندیشی ؟

تو اگر شور اگر شعر اگــــــــــر درویشی }

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکــــــرد

کوچک نام مرا زمزمه در باد نکـــــــــرد

و کسی نیست که فریاد کند برگــــــــردد

دل غمدیده ما شاد کند برگــــــــــــــــردد

و کسی نیست که بازی بکند با لیـــــــــــلا

و تو را کوچه سرازیر کند تا لیـــــــــــــلا

یا اگر از خبر مرگ خودم می گــــــــــــفتم

خانه را تا اثرت پاک شود می رفـــــــــــــتم

یا همین شعر اگر قافیه باران می شـــــــــد

و در این گوشه در این حاشیه باران می شد

{  اگر این قافیه در شان تو ای زیبـــــا نیست

نه همین شعر که این زندگی ام بی معنی است }

... و تو ای مست ترین شاعره بر می گردی؟

مـــــــریم ســاده دل باکــــره بر می گردی ؟

تا خــــــــودم شور ترین شعر تو را نقد کنم

مثنـــــــــــــوی های تو را با غزلم عقد کنم

این شعـــــــاریست که در ذهن زمین می ماند

؛عشــــــــق؛ خوب است ولی خوبترین می ماند

 

 

 


به یاد شما نوشتم در سه شنبه 89/9/16 ساعت شوریدگی 10:40 عصر کوچیک شما حمید یادگاری اگر دلتون خواست ( ) | |

Design By : Pichak